دلنوشته
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام دوستان
از يكي مداح ها اهل بيت، آقاي مير مهدي مير داماد در حرم امام رضا شنيدم.
ايشان گفتند: زماني كه شيخ بهائي در حال تجديد بناي حرم امام رضا عليه السلام بودن
هنگامي كار ساخت به ستونها ميرسد مادر شيخ بهائي در اصفهان مريض مي شود
و ايشان به اصفهان برميگردن وبه بناي تاكيد ميكنند كه صبر كنند تا ايشان از اصفهان برگردند
وتا زمان برگشت ايشان كار را تعطيل كنند.در همان شب اول امام رضا عليه السلام
به خواب يكي از بنا ها مياد وميفرمايد كه چرا كار را تعطيل كرديد .زود باشيد
ستونها رابالا ببريد. ولي بنا توجه نميكند وميگويد اگه اينكار را بكند شيخ از او
ناراحت ميشود .ولي شب دوم نيز امام رضا عليه السلام دوباره به خوابش ميايد وهمان
توصيه را ميكند .ولي باز بنا توجه نميكند تا اينكه شب سوم نيز به خوابش امده وهمان
حرفها را تكرار ميكند .ايندفعه بنا فكر ميكند كه اين روياي صادقه است وكارش را شروع ميكند .
تا اينكه شيخ از اصفهان برميگردد وميبيند كه ستون ها زده شده است وبناها كار ميكنند .
ناراحت ميشود و از بناها توضيح ميخواهد ويكي از آنها خوابش رو تعريف ميكند .
شيخ شروع به گريه ميكند وميگويد ميخواستم در ستونهاي حرم امام رضا عليه السلام
حزري قرار دهم تا گناهكاران نتوانند وارد حرم شوند .ولي الان فهميدم كه امام راضي
به اينكارنيست ودوست دارد همه به زيارتش بيايند.
چقدر امام رئوفي داري